86/2/5
11:5 ع
بوی سیب و حرم حبیب و رو شنیدین؟ از کلمه بوی سیب خیلی استفاده می شه اما این بار یه جور دیگه اش رو بخونید:
در بحار الانوار چنین آمده است:
روزی امام حسن و امام حسین«ع»به حضور پیامبر رسیدند،در حالی که جبرئیل همنزد رسول خدا بود.این دو عزیز،جبرئیل را به«دحیه کلبی» تشبیه کرده و دور او میچرخیدند. جبرئیل هم چیزی در دست داشت و اشاره میکرد. دیدند که در دست جبرئیل یک سیب،یک گلابی و یک انار است.آنها را به«حسنین»داد. آن دو خوشحالشدند و با شتاب نزد پیامبر دویدند.پیامبر آنها را گرفت و بویید و فرمود:ببرید نزد پدر ومادرتان. آن دو نیز چنان کردند. میوهها را نخوردند تا آنکه پیامبر«ص»هم نزد آنان رفت وهمگی از آنها خوردند،ولی هر چه میخوردند،میوهها باز باقی بود.تا آنکه پیامبر از دنیارفت. امام حسین«ع»نقل میکند که در ایام حیات مادرمان فاطمه«ع»تغییری در میوههاپیش نیامد،تا آنکه فاطمه از دنیا رفت،انار ناپدید شد و سیب و گلابی مانده بود.با شهادت علی«ع»گلابی هم ناپدید شد و سیب به همان حالت باقی ماند.ادامه مطلب...
86/1/16
4:40 ع
با سلام و تبریک عید نوروز گذشته و تبریک میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع)
در یکى از مجالس که به یاد اهل بیت برگزار شده بود و برنامه «ختم صلوات» هم برگزار بود، سخنران مجلس ضمن بحث پیرامون «عطر صلوات»، خاطره زیر را نقل کرد:
یکى بار که آخوند ملاعلى همدانى - رحمت و رضوان خدا بر او باد - میهمانى عمومى داشتند، مردم گروه گروه به خدمتش مىرسیدند و آن عالم وارسته، براى هر فرد یا گروه تازه وارد، از جا بلند مىشد و با برخى مصافحه مىکرد و عدهاى را هم به اقتضاى وضع و حال، در آغوش مىگرفت و از میهمانان خود، پذیرایى مىکرد. در این میان، چند نفر وارد مجلس شدند و یکسره تا نزدیک مرحوم آخوند ملاعلى پیش رفتند و با او، روبوسى کردند. مرحوم آخوند ملاعلى به یکى از آنها گفت: بعد با شما کار دارم و بعد همگى مىنشستند.
هنگام رفتن، فرد موردنظر به آخوند ملا على گفت: مىخواهم از محضرتان مرخص شوم؛ اگر امرى هست، بفرمایید. آخوند ملاعلى به او گفت: از عطرى که به خود زدهاید، مىخواهم و چنان که نشانى بدهید که آن را تهیه کنم، متشکر مىشوم. فرد مورد نظر با فروتنى گفت: سرورم! من عطر نزدهام. آخوند ملاعلى گفت: اما بوى خوش و رایحه دلانگیزى دارید! فرد معطر گفت: آرى، این رایحه دلانگیز، عطر صلوات بر محمد و آل محمد محمد است و ماجراى شیرینى دارد؛ آخوندملاعلى، خواستار نقل آن ماجرا شد و او گفت:ادامه مطلب...
85/12/17
8:17 ص
به تازگی وبلاگ نشریه فرهنگ کوثر راه اندازی شد.
این نشریه زیر نظر آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) فعالیت میکنه و ویژه سیره اهل بیت (ع) هستش. شماره 68 این نشریه که الان روی وبلاگ اومده ،ویژه پیامبر اعظم هستش که به نام (ویژه نامه نبوی) عرضه شده.
البته ناگفته نمونه که قبلا دو تا ویژه نامه درباره پیامبر عرضه کرده که این شماره آخری ویژه نامه سومه.
موضوعات مختلف و خوبی تو این وبلاگ هست . دوستانی که علاقه دارن می تونن مراجعه کنن. این هم لینکشه : فرهنگ کوثر
85/12/17
8:12 ص
ارائه افکار و اندیشهها با پیشرفت روزافزون تکنولوژی همراه شده و همگان به فراخور وسع خود برای شناساندن تفکرات خود، از آن بهره میگیرند.
فرهنگ غربی دامهای فراوانی بر سر راه جوانان ما گسترده است تا از طریق ابزار جدید ، به اهداف شوم خود برسد.
طبق اقرار شبکه C.B.S آمریکا، هم اکنون بیش از 180 میلیون لینک مستهجن در اینترنت وجود دارد.
به تعبیر مقام معظم رهبری، تهاجم فرهنگی جای خود را به «ناتوی فرهنگی» داده و این هشدار، وظیفة سازمانها و نهادهای فرهنگی را دو چندان میسازد.
اگر چه در سالهای اخیر تلاشهای خوبی برای عرضه معارف دینی و اعتقادی و پاسخ به شبهات در اینترنت انجام پذیرفته است، اما تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی احساس میشود.
مقالهای که پیش رو دارید، به معرفی پیامبر اعظم(ص) در پایگاههای اینترنتی فارسی زبان میپردازد.
خوشبختانه در همه سایتها و وبلاگهایی که معرفی خواهند شد، امکان جست و جو در مطالب فراهم است.
در این نوشتار پایگاههای مستقلی که درباره پیامبر فعالیت میکنند، معرفی شدهاند و به برخی از پایگاههایی که بخشی از اطلاعات خود را به زندگی و سیره پیامبر اختصاص دادهاند نیز اشاره شده است. در پایان، دو وبلاگ به عنوان نمونه معرفی گردیده است. ادامه مطلب...
85/9/26
6:0 ص
یک روز که پیغمبر * از گرمی تابستان
همراه علی می رفت * در سایه نخلستان
دیدند که زنبوری * از لانه خود زد پر
آهسته فرود آمد * بر دامن پیغمبر
بوسید عبایش را * دور قدمش پر زد
بر خاک کف پایش * صد بوسه دیگر زد
پیغمبر از او پرسید: * آهسته بگو جانم
طعم عسلت از چیست * هر چند که می دانم!
زنبور جوابش داد * چون نام تو می گویم
گل می کند از نامت * صد غنچه به کندویم
تا یاد تو را هر شب * چون گل به بغل دارم
هر صبح که بر خیزم * در سینه عسل دارم
از قند و شکر بهتر * خوش تر زنبات است این
طعم عسل از من نیست * طعم صلوات است این
85/9/24
12:0 ص
در یکی از سفرها ، پیامبر به اصحاب دستور داد تا برای تهیه غذا ، گوسفندی را ذبح کنند. یکی از یاران گفت : یا رسول الله! ذبح آن را من بر عهده می گیرم . دیگری گفت: پوست کندنش را هم من انجام می دهم. سومی نیز پخت و پز آن را قبول کرد. در این هنگام، حضرت فرمود:جمع کردن هیزم نیر بر عهده من است. اصحاب گفتند: یا رسول الله! ما هستیم و هیزم جمع میکنیم . نیازی به زحمت شما نیست. پیامبر فرمود: می دانم. اما خوش ندارم بر شما امتیازی داشته باشم. خداوند عزوجل خوش ندارد که بنده ای نسبت به دیگر دوستانش،برای خود امتیازی قائل باشد.
منبع: منتهی الامال ،ج 1، ص 23.
85/9/3
10:41 ع
واقعا پیامبر اعظم (که جانم فدایش باد) صبر و حوصله زیادی داشته. ببین با چه آدمهایی سر و کله می زده . انک لعلی خلق عظیم رو می خوای بدونی چیه؟ اینجا رو بخون:
روزی عرب بادیه نشینی (معکوس شهر نشین) سراغ پیامبر آمد و به شدت ردای (منظور همون عبا هستش) آن حضرت را کشید؛ به طوری که حاشیه ی ردا بر گردن پیامبر اعظم خط انداخت و بعد خطاب به آن حضرت گفت :
ای محمد! از آن اموال خدا که نزد توست ، دستور بده به من بدهند؟
حضرت با لبخندی به او توجه کرد و دستور داد خواسته اش را برآورده کنند.
منبع: (داستان راستان ، شهید مطهری ، ج 2 ، ص 10)
85/7/22
1:7 ص
دردا که امام بتشکن را کشتند
در حال نماز بوالحسن (علیه السلام) را کشتند
شهادت حضرت ابو الحسن امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را تسلیت عرض می کنیم.
85/6/8
8:37 ص
به نام خدا و با سلام
میلاد زین العابدین (که جانم فدایش باد) مبارک باد.
امام سجاد (علیه السلام) در آینه اندیشه مطهر:
شما می بینید آن پاک ترین پاکان لذتشان در این بوده که بیایند با خدای خودشان سخن بگویند، همه اش از تقصیر خودشان، از کوتاهی خودشان، از گناه - که گناه به نسبت ما ترک اولی است، از ترک اولی هم یک درجه بالاتر است - سخن بگویند. حَسَناتُ الأبرارِ سَیّئاتُ المقرّبین. دعای ابوحمزه را بخوانید، ببینید علی بن الحسین علیه السلام با خدای خودش چگونه حرف می زند؟ چه جور ناله می کند؟ اَنینُ المُذنِبینَ اَحَبُّ اِلَیَّ مِن تَسْبیحِ المُسبّحین، این دعای ابوحمزه، ناله علی بن الحسین است، یک خورده با این ناله آشنا بشویم، ناله این بنده پاک خدا، اینها لذتشان در این بود که با خدای خودشان که حرف می زنند، همه اش از نیستی خودشان، از فقر خودشان، از احتیاج و نیاز خودشان، از کوتاهی کردنهای خودشان، بگویند. همه اش می گویند خدایا! آنچه از من است، کوتاهی است و آنچه از توست، رحمت و لطف است. «مولای مولای اذ رَأیتُ ذنوبی فَزِعْتُ و اذ رَأیتُ کَرَمَک فنعتُ» از علی بن الحسین است، خدای من، مولای من، آقای من! چشمم که به گناهان خودم می افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرامی گیرد، اما یک نظر که به تو می کنم، رحمت تو را که می بینم، رجاء و امید در دل من پیدا می شود. من همیشه در میان خوف و رجاء هستم، به یک چشم به خودم نگاه می کنم، خوف مرا می گیرد، به چشم دیگر به تو نگاه می کنم، رجاء بر من غالب می شود... بله آنها چنین بودند.
فرزند پیغمبر است. به حج می رود. امتناع دارد که با قافله ای حرکت کند که او را می شناسند. مترصّد است یک قافله ای از نقاط دور دست که او را نمی شناسند، پیدا شود و غریب وار داخل آن شود. وارد یکی از این قافله ها شد. از آنها خواست که به من اجازه دهید که خدمت کنم. آنها هم پذیرفتند... در بین راه، مردی با این قافله تصادف کرد که امام را می شناخت. تا امام را شناخت، رفت نزد آنها و گفت: این کیست که شما آورده اید برای خدمت خودتان؟ گفتند: ما که نمی شناسیم جوانی است مدنی ولی بسیار جوان خوبی است. گفت: بله، شما نمی شناسید. اگر می شناختید، این جور به او فرمان نمی دادید و او را در خدمت خودتان نمی گرفتید! گفتند: مگر کیست؟ گفت: این علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، فرزند پیغمبر است. دویدند خودشان را به دست و پای امام انداختند: آقا! این، چه کاری بود شما کردید؟!...شما باید آقا باشید و ما خدمتکار شما. فرمود:
«نه، من تجربه کرده ام، وقتی که با قافله ای حرکت می کنم که مرا می شناسند، نمی گذارند من اهل قافله را خدمت کنم. لذا من می خواهم با قافله ای حرکت کنم که مرا نمی شناسند، تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا برای من پیدا شود.»
منابع: گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، ص 125؛ مجموعه آثار، ج 18، ص 270.
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.