87/1/22
10:41 ص
اگر چه از نظر حس شاعرانه اصلا اشکالی نداره که به حضرت زهرا(که جانم فدایش باد) گل یاس اطلاق بشه. اما برخی فکر می کنن این مطلب مستند روایی هم داره. به روایت زیر دقت کنید:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَائِحَةُ الْأَنْبِیَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ رَائِحَةُ الْحُورِ الْعِینِ رَائِحَةُ الْآسِ وَ رَائِحَةُ الْمَلَائِکَةِ رَائِحَةُ الْوَردِ وَ رَائِحَةُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ الْآسِ وَ الْوَرْدِ .....(1)
بوی معنوی پیامبران، بوی «به» است و بوی حورالعین بوی آس و بوی ملائکه بوی گل سرخ و بوی دخترم فاطمه زهرا بوی به و آس و گل سرخ است...
«آس» نام عربی درخت «مُورد» است که درختی شبیه انار میباشد و برگهای آن بوی خوشی میدهد و گل سفید رنگ و خوشبویی نیز دارد.(2)
پاورقی:
1. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 399
2. طب اسلامی، مصطفی نورانی، ج2، ص 36.
86/8/20
8:36 ص
وقتی به تاریخ اهل بیت نگاه می کنیم می بینم که فقط در دو مورد عبارت فداها ابوها به کار رفته است. این عبارت در برابر اوج علاقه و دلبستگی بیان می شه. یکی پیامبر گرامی اسلام(ص) به حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود و دیگری حضرت موسی بن جعفر (ع) به حضرت فاطمه معصومه (س)
به متن زیر دقت کنید:
در ایام خردسالی حضرت معصومه علیهاالسلام روزی جمعی از شیعیان به مدینه وارد می شوند تا پاسخ سؤالهای خود را از محضر امام کاظم علیه السلام دریافت کنند، ولی آن حضرت در مسافرت بود. آنان پرسشهای خود را نوشتند و به خانواده امام کاظم علیه السلام دادند، ولی هنگام خداحافظی دیدند حضرت معصومه علیهاالسلام پاسخ پرسشهای آنها را نوشته و آماده کرده است. شیعیان با سرور و شادی به سوی وطن رهسپار می شوند که در مسیر راه به امام کاظم علیه السلام برخورد می نمایند و ماجرا را به عرض آن حضرت می رسانند. امام آن نوشته را از آنها می طلبد و پس از مطالعه آن مسرور گشته، سه بار می فرمایند:
«فداها ابوها؛ پدرش به فدایش باد».
منبع: کریمه اهل بیت، ص 64 - 63.
86/6/4
7:26 ع
به نظر شما امام زمان (عج) در زمان غیبت همیشه تنها هستند؟ کارهایی که دارن رو خودشون به تنهایی انجام می دن؟ کمک کاری ندارن؟
در روایات به این موضوع اشاره شده که امام زمان (عج) پیش خدمت دارند که بهشون می گن : «ابدال».
این افراد از بین همین مردم انتخاب می شن. هر موقع یکی از اونها فوت کنه، یه نفر دیگه انتخاب می شه.
این افراد ویژه بین 30 تا 80 نفر هستند. در برخی روایات تصریح شده که نصفشون زن هستند.
دوست دارین بدونین این افراد چه ویژگی هایی دارند که به عنوان رجال غیبی حضرت برگزیده می شن؟
1. قلبشون مثل قلب حضرت ابراهیمه. یعنی از نظر شدت، صلابت ، بردباری و ایستادگی و حمایت از دین خدا مثل حضرت ابراهیم هستند.
2. سپر بلای انسان ها هستند.
3. راضی به قضای خدایند.
4. عفو و بخشش زیادی دارند. ایثارگرند.
5. خیرخواه مسلمین هستند.
فکر میکنم محبت و علاقه ای که به امام زمان (عج) داریم به تنهایی کافی نیست. باید خیلی تلاش کنیم تا بتونیم یه نفر از «ابدال» باشیم. و این امکان داره اگر.....
برای دیدن مستندات مطالب فوق و مشاهده اصل مقاله به این آدرس مراجعه کنید.
86/5/10
12:9 ع
بر اساس تحقیقات پلیس انگلیس در هر شش تا بیست ثانیه یک مورد خشونت علیه زنان انگلیسی در خانه صورت میگیرد. در این پژوهش که 28 سپتامبر 2000 انجام گرفت، بیش از 1300 پیام تلفنی درباره خشونت علیه زنان در خانه دریافت شد.
سالانه حدود یکصد هزار زن آسیب دیده از خشونتهای خانگی در لندن برای دریافت کمکهای پزشکی تلاش میکنند و هفده درصد از زنان آواره و بی خانمان نتیجه خشونتهای خانگی هستند.
الیزابت استانکو1 "مدیر برنامه تحقیقاتی خشونت، در انجمن پژوهشهای اجتماعی و اقتصادی انگلیس" معتقد است میزان واقعی خشونتهای خانگی بر اساس گزارشهای پلیس به دست نمی آید. به طور متوسط یک زن قبل از آنکه به پلیس مراجعه کند، 35 بار مورد خشونت و تعرض شوهر فعلی یا قبلی خود قرار میگیرد.
مجله ساندی تایمز چاپ لندن، در یک گزارش نوشت: بیش از نیمی از زنان ردههای بالای مشاغل حرفهای و سی درصد از کارکنان امور اداری و دفتری در انگلستان و 77 درصد آنان در آمریکا با مزاحمتهای مدیران و همکارانشان در محیط کار رو به رو هستند.2
در طول قرن بیستم آمار طلاق هفتصد درصد رشد داشته است که بیشتر آن در دهههای پایانی این قرن رخ داده است. از هر پنج کودک آمریکایی که در سال 1986م به دنیا آمدهاند ، سه نفر تا قبل از هیجده سالگی شاهد طلاق و جدایی والدین بودهاند.3
بر اساس آمار، 75 درصد کودکانی که فاقد نیروی کافی عقلانی و روحی اند، از پدر یا مادر الکلی هستند.
کسانی که در حین انعقاد نطفه مست هستند، 35 درصد عوارض الکلیسم حاد را به فرزند خود منتقل میکنند.4
جالب است بدانید که پنجاه درصد مرتکبین قتل، 8/77 درصد ضرب و شتمها، 5/88 درصد سرقتها و 8/88 درصد جرائم جنسی ، الکل مصرف کرده بودند و چهل درصد اطفال مجرم سابقه مصرف الکل داشتهاند.5
86/5/2
12:2 ص
بیماری تاب و توانش را ربوده بود. رنج و درد جسمی آزارش می داد. رنگ چهره اش به زردی می زد.
درد جسمی را به هر شکلی که بود تحمل می کرد، اما خانه نشین شدن و دوری از دوستان و آشنایان و مهم تر از همه دور شدن از امامش بیش از هر چیز دیگری روحش را می آزرد.
گاهی که تنهایی کلافه اش می کرد کتاب می خواند. فرصتی بود تا اعمال روزانه و شبانه، مستحبات و مکروهات را از کتابی که یونس بن عبدالرحمان (1) نگاشته بود، مطالعه کند.
خواندن آن کتاب نیز ـ اگر چه مورد تأیید اهل بیت بود ـ آه و حسرتش را افزون می ساخت، زیرا با خود می گفت:
- ای کاش سلامتی جسمی می داشتم تا می توانستم این اعمال را انجام دهم.
گاهی در اوج تنهایی، دلش هوای دیدار امام زمانش را می کرد. حسرت استشمام عطر امامت صبرش را ربوده و بی تابش ساخته بود. اما با خود می اندیشید:
- من کجا و محمد بن علی کجا؟ مگر می شود امام به دیدن من بیاید؟ نه! من چنین لیاقتی ندارم.
درد جسمی از یک سو، تنهایی و غربت از سویی و هجوم این افکار از سویی دیگر امانش را بریده بودند که درب خانه به صدا درآمد.
تا نگاهش به نگاه امام آمیخت، تمام درد و رنج خود را فراموش کرد. عطر حضور امام، نشاط عجیبی در دلش پدید آورد.
وقتی امام جواد (ع) کنار بسترش نشست، شوق و امید به زندگی در دلش شکوفه زد.
امام احوالش را پرسید و نگاه پر محبتش را به او هدیه کرد. (2)
1. این کتاب مورد تأیید امام جواد(ع) قرار گرفت و امام پس از مطالعه آن سه مرتبه فرمود: خدا یونس را رحمت کند.
2. اعجوبه اهل البیت، سید ابوالفضل طباطبایی و مهدی اسماعیلی، ص 219.
ویژه نامه امام جواد(ع) را از هفته نامه اینترنتی پیام کوثر بخوانید.
86/4/25
12:58 ص
« چه به روز قریش آمده است؟ بزرگی از قریش با دو غلام سیاهش کارگری کند تا بتواند دو درهم بیشتر گوشه جیبش را پر سازد؟ چرا یقه سفید آقائی اش را با عرق کارگری چرکین کرده است؟» این ها را قوای وهم روی صفحه خیال محمد پسر مُنکَدِر می نوشت. "وهم" با همین نوشته ها طنابی چند لایه ساخته بود و دور گردن اراده اش انداخته بود و او را به سمت آن مرد و دو غلامش می کشاند. گام هایش را تند بر می داشت و با خودش می گفت :« حب مال دنیا فرق سیاه و سفید را از ذهنش زدوده و مفهوم غلام و سید را یکی کرده است. صدای خوش درهم و دینار، گرمای داغ تابستان را برایش گوارا ساخته. باید به او بگویم دنیا عجوزه ای است که به عقد هیچ مردی در نمی آید ». به آن مرد و دو غلامش رسید. آفتاب با شلاق گرما عرق ها را وامی داشت تا روی صورت مرد بدوند. "ابن منکدر" سلام کرد و بعد از اینکه پاسخش را شنید به مرد گفت :« خدا کار تو را اصلاح کند تو بزرگی از بزرگان قریش هستی و شایسته نیست در این گرما به جمع کردن مال دنیا بپردازی. اگر در همین حال مرگ تو در رسد چگونه خواهی بود؟ » مرد با دستمال عرق ها را از دویدن باز داشت و آرام و شمرده پاسخ داد: « سوگند به خدا اگر در همین حال مرگ من فرا رسد هیچ بیمی ندارم زیرا یقین دارم مشغول به طاعتی از طاعات خدایم. برای اینکه خود را به منت تو و سایر مردم نیازمند نسازختم و نان از دست خویش می خورم و منت از فرومایگان نمی کشم».
پاسخ حکیمانه مرد عقلش را از اسارت "وهم" آزاد کرد و بند دست هایش را گشود. گفت :« خدا ترا رحمت کند. نظر من آن بود ترا نصیحت کنم اما تو مرا پند دادی» از مرد دور شد و با خود گفت: تا کنون تردید داشتم که محمد باقر(ع) همانند پدرش دارای فضل وکمال باشد اما.... (1)
(1) الارشاد، شیخ مفید، مترجم: محمدباقر ساعدی خراسانی، انتشارات اسلامیه، 1376ش. ص 511 و 512.
نقل از : هفته نامه اینترنتی پیام کوثر؛ مطالب دیگه ای هم بود راجع به میلاد آقا، میلاد امام باقر و شهادت امام هادی(ع) دوستان اگه دوست دارن سری بزنن.
86/4/14
9:16 ص
با خودم می گفتم واسه میلاد حضرت فاطمه (س) چه مطلبی رو تو وبلاگم بزنم، که با وبلاگی که آستانه مقدسه حضرت معصومه(س) به نام پیام کوثر راه اندازی کرده آشنا شدم.
بهتر دیدم به جای هر مطلبی، فقط لینک این وبلاگ رو بزنم. دوستان ببینند ضرر نمی کنند.
وبلاگ آستانه مقدسه حضرت معصومه (س)
86/3/25
11:13 ص
تسلیت می گم ایام فاطمیه و هتک حرمت حریم عسکریین.
امام هادی( که جانم فدایش باد) در عصری زندگی می کرد که از نظر فرهنگی وضع بسیار نابسامانی داشت. همیشه تحت نظر متوکل عباسی بود و یک عمر در زندان سیاسی زندگی کرد.
بی بند و باری و می گساری در دربار و به دنبال آن در کوچه و بازار معمول شده بود. برای بیان مظلومیت امام هادی (که جانم فدایش باد) همین بس که در مجلس متوکل به او شراب تعارف میکردن!؟ یعنی اگه آدم بر همین مصیبت امام یک عمر گریه کنه جا داره.
امام در این گونه فضایی زندگی و تبلیغ دین میکرد. یکی از ملاقاتهای امام با متوکل را می خوانیم و درسی در مکتب هادوی می آموزیم.
روزی امام به مجلس متوکل احضار شد و در نزدیکی متوکل نشست. متوکل در عمامه امام دقت کرد و دید جنس پارچه عمامه حضرت نفیس است . از روی اعتراض و گستاخی پرسید: این عمامه را چند خریده ای؟
ـ کسی که برای من آورده به پانصد درهم نقره خریده است.
ـ اسراف کرده ای که عمامه ای با این قیمت بر سر بسته ای!
ـ شنیده ام در همین روزها ، کنیز زیبایی به هزار دینار زر سرخ خریده ای؟
ـ آری صحیح است.
امام در پایان فرمود: من برای شریفترین عضوم هزینه کرده ام ولی تو برای پست ترین عضوت! انصاف بده کدام اسراف است؟
امام با این پاسخ خود دو نکته رو بیان کردند. اول اینکه مخالفت با امر خدا و بی پروایی یک جرم است و هزینه کردن در راه گناه و امیال جنسی جرم دیگر و در حقیقت زمانی که در راه گناه صرف می شود، پولی که در این راه خرج می گردد، توان و نیرویی که در این راه به هدر می رود همگی جرمهایی است که علاوه بر مخالفت با خدا گریبانگیر گناهکار می شود.
خدا همه ما رو با اندیشه اهل بیت (ع) بیشتر آشنا کنه. آمین.
منبع حدیث: لطائف الطوائف، ص 411.
86/2/24
11:51 ع
به نام خدا و با سلام
یکی از خوانندگان عزیز این وبلاگ نوشته بودند که آدرس احادیث رو هم بنویس. تذکر به جایی بود. حدیث زیر رو که آدرسش رو نداده بودم با ذکر سندش ارائه می دم :
برخی احادیث رو آدم می بینه، یه خورده با خودش فکر میکنه که این چه شخصیتی بوده از اهل بیت؟
من این حدیث رو که دیدم خیلی برام جالب بود.
یه روز حضرت زینب (س) در خردسالی روی زانوهای باباش نشسته بود. یه نگاهی به بابا انداخت و پرسید: بابا تو من رو دوست داری؟
امام علی (که جانم فدایش باد) فرمود: معلومه که دوست دارم تو پاره جگر منی.
زینب خردسال فرمود: در یه دل دو تا محبت جا نمی گیره. پس شفقت و مهربانی تو برای ما و محبت خالصانه ات برای خدا. (مستدرک الوسائل ، ج 15، ص 215)
چقدر پرمغزه این حدیث. خدا ما رو بیشتر با اهل بیت آشنا کنه. آمین!
86/2/8
7:12 ع
دست پسر، انگشت مادر را گم کرده بود. سرخی، از خانه چشمش ، اشکها را بیرون می ریخت. حالا می فهمید سیاهی چادر مادر، از برق ماشین پشت ویترین بیشتر می ارزد. و همان برق باعث شده بود دست خواسته اش، آرزوی رسیدن به ماشین را از پشت شیشه لمس کند و انگشت مادرش را گم کند.
امید یافتن مادر ، بر اراده اش چنگ انداخته بود و او را از بازار دور کرد.
پاهایش، گرچه غصه گم شدن به آنها زنجیر انداخته بود، اما سایه کم رنگ مادر بر پرده امید، آنها را به جلو می راند.
هر چه می گذشت سرخی چشمهایش تندتر کار میکرد و تراش یأس ، روحش را نازک تر می کرد. وقتی ذهنش در دریای سیاه ناامیدی فرو می رفت، در دایره آخرین روزنه امیدش، مادرش حک شد. مادر را در آغوش گرفت. دستهایش به آغوش مادر قفل شده بود و صورتش به گرمی آن چسبیده بود.
روح نازکش پاره شده بود . این باز شادی، باران اشک را بر روی گونه هایش شاباش می کرد. روی آینه اشک که چشمها در دستشان گرفته بودند، ضریح حضرت معصومه (س) می درخشید.
(عباس احمدی)
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.