90/4/31
5:30 ص
اگر میزان بارش باران در استرالیا در حد انتظار نباشد و یا منابع آبی، کمتر از میزان پیش بینی شده باشند، مسئولین مربوطه به سفارش و توصیه صرفه جویی اکتفا نمی کنند و مراحل پیشگیری را اجرایی می کنند. مثلا فشار آب را کم می کنند؛ میزان مجاز مصرف را معین و اعلام می کنند و در صورت عدم رعایت، جریمه های سنگین در انتظار خاطیان خواهد بود.
در اینجا همه چیز با معیارهای مادی سنجیده و اجرا می شود. مصادیق فراوان دیگری هم وجود دارد که در نوشته های بعدی یادآور خواهم شد. بنابراین فکر می کنم آنچه در اینجا جریان دارد جامعه پذیری است نه فرهنگ.
جامعه پذیری این است که رعایت قوانین و هنجارها به دلیل باور مردم به آنها نیست بلکه عوامل بازدارنده مادی بسیار قوی، باعث رعایت می شود. مثلا اگر افراد جامعه از چراغ قرمز عبور نکنند به این دلیل که جریمه خواهند شد، جامعه پذیر هستند. اما اگر از چراغ قرمز عبور نکنند به این دلیل که یک کار ناهنجار است و تفاوتی نمی کند که پلیس یا دوربین باشد یا نباشد، این فرهنگ خواهد بود.
شما فکر می کنید رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی در اینجا به خاطر خداست! یا به خاطر احترام به حقوق دیگران! من بارها با رانندگان متعدد این مسأله رو بررسی کردم. وقتی خلاف مقررات انجام می دهند و ازشون توضیح می خواهی می گویند: No police, No camera, No problem
90/4/30
4:25 ع
نزدیک به سه ماهی هست که در استرالیا هستم و خاطرات رو به شکل روزانه نوشته ام اما تا الان منتشر نکردم در وبلاگ. مردد بودم که به شکل مفصل و روزانه در وبلاگ قرار بدم یا گزیده کنم و به شکل موردی نکاتی رو بنویسم. با توجه به اینکه اگر تمام ریزه کاری ها رو بنویسم طولانی می شه و شاید حوصله خواننده سر بره، بنابراین فکر می کنم بهتره که به شکل گزیده مطالبی رو بنویسم. ان شاء الله به این شکل عمل خواهم کرد.
90/1/17
5:45 ع
با عرض معذرت از اینکه خیلی دیر به روز شد.
یه روز در دفتر کارم در کتابخانه حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها مشغول کار بودم که یک جوان سراسیمه وارد شد و یک نسخه خطی روی میز گذاشت و گفت یه رسید بدین و کتاب رو تحویل بگیرین و خلاصم کنین. من متعجب نگاهی بهش کردم و گفتم قضیه چیه؟ گفت این کتاب میراث پدری ماست. بعد از 14 سال که از فوت پدر می گذره، برادرم قصد داشت که این نسخه خطی رو بفروشه در حالی که وقف مطالعه طلاب هستش. باهاش درگیر شدم و کتاب رو ازش گرفتم.
بعد پیراهنش رو باز کرد و نشانه های درگیری رو نشون داد.... بعد ادامه داد... بعد از گرفتن کتاب، شیطون اومد سراغ خودم و گفت خوب خودت این کتاب رو بفروش... یه خورده قرض ها رو که می دی!... بنابراین تصمیم گرفتم بفروشمش. با یک واسطه هم قرار گذاشتم و امروز صبح قرار بود که کتاب رو بهش تحویل بدم و دو میلیون تومان هم بگیرم. اما ...
با وجودی که رنگ چهره اش تغییر کرده بود گفت: اما امروز صبح خواب دیدم که دارم از خیابانی می گذرم و عده ای از مومنین که از مسجد خارج می شدند، دنبال من افتاده و می گفتند بگیریدش دزد!... سراسیمه از خواب پریدم و متوجه شدم که فروش این کتاب و گرفتن آن پول یه جورایی دزدی محسوب می شه و مال حلال نیست. بنابراین کتاب رو تحویل بگیرین و یک رسید هم به من بدین که به داداشم هم نشان بدم که به کتابخانه حضرت معصومه سلام الله علیها اهدا کردم...
89/11/23
10:29 ع
این مطلب رو از وبلاگ دشت داستان برداشتم. اگر خوشتون اومد میتونین بهش سری بزنین.
تَرَق!
از مغازه بیرون دوید. آینه ی شکسته ی ماشینش را دید و ماشین قرمزی که لایی می کشید وسط ماشین ها و می رفت. شماره پلاک 23 638 ب 44 ایستاد وسط خشم سرخ روحش.
- لامصبِ بی شرف!
داغیِ تنش را نشاند روی صندلی ماشینش.
- کثا.......! .........! .........! .....! نامردِ .....! ........!
دست خشنش را زد توی صورت فرمان و دست دنده را توی گوش عدد 1. کارش تمام شد. رفت خانه. همسرش روی بالکن ایستاده بود.
- بدو برو تو کوچه. هنوز باید تو کوچه باشه؛ زود برو تشکر کن.
- کی؟ چی؟ چی می گی؟
- مجید. مجید صبح وسط خیابون حالش بد شده؛ یه آقایی رسوندتش بیمارستان؛ بعدَم آوردتش خونه.
دوید توی کوچه. ماشین قرمزی تازه راه افتاده بود. پلاکش را دید. 23 638 ب 44 افتاد وسط ذهنش.
89/10/19
6:34 ع
«یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهن، ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین وکان اللّه غفوراً رحیماً». (احزاب / 59)
اى پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گیرند. این نزدیک تر است براى این که (به عفت و حیا) شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.
شان نزول آیه این است که زنان وقتی به مسجد و یا جاهای دیگر می رفتند برخی جوانان هرزه مزاحم آنها می شدند. خداوند سفارش فرمود که حجاب را رعایت کنند تا مزاحمت برای آنان پیش نیاید. و در آیه بعد نیز تأکید فرمود در صورتی که جوانان هرزه دست از عمل خود برندارند، لازم است مواخذه و تنبیه شوند.
ام سلمه میگوید:
لما نزلت هذه الآیه: (یدنین علیهن من جلابیبهنّ) خرج نساء الانصار کأنّ علی رؤسهن الغربان من اکسیة سود یلبسنها. (سیوطی، الدر المنثور، ج 5، ص 221.) وقتی که آیه شریفه: (خود را با چادرها فروپوشانید) نازل شد، زنان انصار از خانهها خارج شدند، به گونهای که گویا کلاغهای سیاه بر روی سر آنان نشستهاند. به خاطر لباسهای سیاهی که پوشیده بودند.
89/9/30
10:50 ع
وب سایت شهر حدیث که به شکل ابتکاری طراحی شده است یک شهر مجازی را در اختیار شما قرار می دهد که شامل مراکز اقتصادی، مراکز سیاسی، مراکز تفریحی، مراکز هنری، محله رشد، مراکز اجتماعی، امور بانوان، مراکز مذهبی، مراکز علمی، مراکز درمانی، مراکز نظامی، مراکز کشاورزی و محله متروکه می شود. هر کدام از بخش های فوق الذکر شامل زیر مجموعه هایی است و هر کدام از آنها دارای احادیثی است. سیستم جستجو نیز ویژگی دیگر سایت فوق است. بیش از هشت هزار حدیث و بیش از سه هزار سوال که توسط احادیث پاسخ گفته شده است در این پایگاه عرضه شده است. این پایگاه توسط موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث طراحی و ارائه شده است.
89/8/21
11:51 ع
جلسه هفتگی امشب اختصاص داشت به معرفی یک کتاب که یکی از اعضای جلسه آن را به خوبی معرفی نمود. کتاب«مسجد هدایت تهران» از سری کتابهای پایگاه های انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مساجد، است. این کتاب به نقش مسجد هدایت در ترویج فرهنگ شیعه و مبارزه بر علیه رژیم ستمشاهی می پردازد. این مسجد ارتباط زیادی به آیت الله طالقانی دارد که محور برگزاری جلسات تفسیر قرآن و روشنگری و بیان مسائل روز و... بود. آنچه که از این کتاب برای شما نقل می کنم، موضع رضاشاه خائن نسبت به مساجد است. به متن زیر که از خاطرات سپهبد احمد امیراحمدی، توجه کنید:
«... یک روز رمضان به دربار رفتم. سرلشکر سردار رفعت و سرلشکر خدایار نیز حضور داشتند. شاه قدم می زد. قدری هم عصبانی به نظر می آمد. سردار رفعت برای خودشیرینی گفت: قربان دیشب با سپهبد به مسجد رفتیم نماز خواندیم. خیلی دعای اعلیحضرت کردیم. مردم که شب زنده داری می کردند، عموما به دعاگویی اعلیحضرت مشغول بودند. یک مرتبه شاه متغیر شد و گفت : کدام مسجد؟! سردار رفعت گفت: مسجد مسجد. آن وقت رو به من کرد و گفت: آقای سپهبد من حالا می فهمم که اشکال کار کجاست؟ من آخوندبازی را می خواهم از بین ببرم. گفته ام که فرشها را جمع کنند و میز و صندلی بچینند. ولی سپهبد ارتش می رود و جانماز پهن می کند و روی زمین پهلوی آخوندها می نشیند. این پیرسگ هم می گوید رفتیم و اعلیحضرت را دعا کردیم. چرا رفتید؟...»
خداوند لعنت کند آن شاه ظالم و خائن به دین را.
89/8/18
10:58 ع
آیت الله حائری شیرازی کتابی دارد به نام تمثیلات. ایشان مثالهای قشنگی به کار می بره که فهم مطالب رو آسون می کنه. چند نمونه رو براتون نقل می کنم. این مثالها رو از نشریه پیام پیشگیری، شماره 26، خوندم. برام جالب بود گفتم برای شما هم بگذارم.
1. آن کسی که سیر خورده بوی سیر را نه از خود و نه از دیگران احساس نمی کند. کسانی این بو را حس خواهند کرد که سیر نخورده باشند. گناه بوی بدی دارد که گناهکاران احساس نمی کنند، اما آن ها که مرتکب گناه نمی شوند ، بوی نامطبوع آن را استشمام می کنند.
2. اخلاق بد مثل میکروب آبله مسری است. مثلا تکبر خودش بیماری مسری است. گاهی انسان با متکبر معاشرت می کند، متکبر می شود؛ همانطوری که اگر با شخص آبله ای هم غذا شود، آبله می کند. با غافل هم که انسان می نشیند غافل می شود . با اهل دنیا هم که بنشیند، اهل دنیا می شود. وقتی با کسی که همه چیزش برای تجملات و برای به رخ کشیدن یا امثال این ها کار می کند معاشرت کرد همان طور می شود.
3. ماهی به طمع گوشت قلاب می آید و در دام می افتد. شیطان قلاب است و دنیا گوشت. در دنیا به هر چیزی که علاقه مند شوید، در قلاب شیطان افتاده اید و با علاقه به هر یک از مظاهر دنیا، شیطان بر شما سلطه پیدا می کند.
89/8/8
8:47 ع
89/7/29
10:57 ع
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.