89/6/26
6:9 ع
«من پس از کشتن مشرکى که تظاهر به اسلام مىکرد، سوگند یاد کردهام که با هیچ مسلمانانى جنگ نکنم» این سوگند مربوط به زمان حیات پیامبر بود، زمانى که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سپاهى را به جنگ گروهى از مشرکان گسیل داشت که اسامه نیز جزو آن بود، در میان مشرکان شخصى بنام «مرداس» در باطن مسلمانان بود، ولى بر حسب ظاهر با آنان همصدا بود، همینکه مشرکان خبر حمله سپاه اسلام را شنیدند. فرار کردند و تنها مرداس در میدان باقى ماند تا به سپاه اسلام بپیوندد. سپاه اسلام از راه رسید، مرداس سواران جنگى را که از دور دید، ترسید که سپاه، متعلق به مسلمانان نباشد و او را به قتل برسانند، از این رو گوسفندان خود را در غارى جا داد و خود به قله کوه پناهنده شد، وقتى که سربازان اسلام نزدیک شدند صداى تکبیر آنان را شنید و دانست که سپاه اسلام است، او نیز تکبیر گفت و از کوه پائین آمد و در حالى که جملات «لااله الا الله، محمد رسول الله» را تکرار مىکرد، به مسلمانان رسید و به طریقه اسلام، سلام کرد، ولى اسامه خیال کرد او براى نجات جان خود، تظاهر به اسلام مىکند، از این رو شمشیر کشید و او را به قتل رسانید و گوسفندانش را به غارت برد!
پیامبر از خبر پیروزى مسلمانان خوشحال شد، اما وقتی جریان قتل مرداس را از اسامه شنید، سخت اندوهگین و متأثر شد واو را توبیخ نمود. در این هنگام آیه 94 نساء نازل شد. اسامه عرض کرد: اى پیامبر! در جق من استغفار کن تا خدا گناه مرا ببخشد، حضرت فرمود: چگونه در باره تو استغفار کنم در حالى که تو یک مسلمان را کشتهاى؟!. اسامه مىگوید: حضرت چندین بار این جمله را تکرار نمود و من بقدرى ناراحت و پشیمان شدم که آرزو کردم کاش آن روز، روز اول مسلمانى من بود و قبلا در آن جنگ شرکت نمىکردم و مرداس به دست من به قتل نمىرسید!. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار در حق من استغفار کرد و آنگاه فرمود: بردهاى در راه خدا (جهت کفاره) آزاد کن.
عرض کردم: عهد مىکنم که بعد از این هیچ مسلمانى را نکشم! (الدرجات الرفیعه ص 444)
حتما اسم اسامه بن زید رو شنیدید. فرمانده سپاه اسلام در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ اسلام. پیامبر شخصا چندین بار به فرماندهی او تأکید و اطاعت امرش را لازم دانست. سرنوشت و عاقبت این فرد چه شد؟ پس از پیامبر با امام علی(که جانم فدای هر دو باد) چگونه رفتار کرد؟ او فرزند زید و ام ایمن است و بسیار به پیامبر و امام علی علیهما السلام نزدیک. اما در حساسترین لحظات امام علی را تنها گذاشت. اصلاً عجیب نیست که امام علی علیه السلام در برابر او موضع نگرفت. صبر کرد و بالاخره او را به راه برگرداند.
این توجیه اسامه بود که با امام علی علیه السلام در جنگها همراهی نکند. مشکل اسامه این بود که فهم او از دین مشکل داشت. آری او بالاخره برگشت و صریحاً دشمنان امام عصر خود را مهدور الدم دانست و مورد محبت ائمه قرار گرفت. اگر تمایل دارید درباره او بیشتر بدانید اینجا را کلیک کنید.
89/6/20
12:49 ص
89/6/7
7:52 ع
یه وقتی در مورد فعالیتهای امیرالمومنین علیه السلام در دوران به اصطلاح سکوت مطالعه میکردم به نکات جالبی برخوردم. دو موردش بدین قراره:
1. در دورانی که حضرت مولی الموحدین، در رأس حکومت نبود، در ایامی که در مدینه حضور داشتند، کلاس آموزشی برای مردم برقرار میکردند. امام باقرعلیه السلام در نقل سیره امام علی علیه السلام میفرمایند: ... هنگامی که آفتاب طلوع میکرد، جماعتی از فقیران و بینوایان و سایر مردم، گرد او جمع میشدند و به آنها فقه و قرآن میآموخت. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج6، ص109)
2. ظاهراً امام مدت زیادی از دوران سکوت را در ینبع میگذرانیده و بین مدینه و ینبع در رفت و آمد بوده است. احمد بن ضحاک میگوید:
ابوفضاله به قصد عیادت علی علیه السلام که به سختی بیمار شده بود به ینبع رفت و از او پرسید: چه چیز شما را به اقامت در این منزل وادار کرده است؟ اگر در این جا بمیری، کسی جز اعراب جُهینه تو را در نخواهند یافت، به مدینه بیایید تا اگر حادثهای برای شما ری دهد، دوستانتان به یاری شما بیایند. امام علی علیه السلام فرمود: من با این درد از دنیا نخواهم رفت، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده است که نخواهم مرد مگر آن که ضربتی بر من وارد شود و محاسن صورتم به خون سرم خضاب شود. (وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، السمهودی، ج 2، ص 1334.)
حضرت چندین مرتبه در دوران خلافت خلیفه سوم، به ینبع تبعید شد. (موسوعه الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، محمدی ری شهری، ج 3، ص 263.)
89/6/4
1:13 ص
عَنْ سَعِیدِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ یَعْلَى قَالَ جَاءَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَسْعَیَانِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَ أَحَدَهُمَا فَضَمَّهُ إِلَى إِبْطِهِ وَ أَخَذَ الآْخَرَ فَضَمَّهُ إِلَى إِبْطِهِ الآْخَرِ ثُمَّ قَالَ هَذَانِ رَیْحَانَتَایَ مِنَ الدُّنْیَا مَنْ أَحَبَّنِی فَلْیُحِبَّهُمَا (الکافی، ج 6 ، ص2 ،باب فضل الولد)
امام حسن و امام حسین علیهما السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند، پس یکی از آنان را گرفت و بوسید و به بغل گرفت و دیگری را نیز بوسید و به بغل دیگر گرفت. سپس فرمود: این ها، دو گل من از این دنیایند. هر کس مرا دوست دارد پس این دو را نیز دوست دارد.
رهبر عزیز انقلاب اسلامی هم کتابی به نام: صلح امام حسن علیهالسلام؛ پرشکوهترین نرمش قهرمانانهی تاریخ، رو ترجمه کردند که مطالعهاش خیلی مفیده . اگه حوصله مطالعه ندارید هم میتوانید این فایل صوتی از سخنان ایشان درباره امام حسن مجتبی علیه السلام را گوش کنید.
89/3/17
11:51 ع
تا حالا فکر کردین، چی میشه یک آدم بزرگ که همه به خوبی می شناسنش و عالم هم هست و ... یکدفعه کاری می کنه که انتظارش رو ندارین؟ تصمیمی می گیره، حرفی می زنه، موضعی میگیره که تعجب انگیزه؟
احمد بن هلال کرخی یکی از اون آدماست. شیخ طوسی او را جزو اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) میداند. مدتی هم وکیل از جانب امام عسکری بوده است. او فردی عابد و زاهد بود و 54 سفر حج انجام داد که 20سفر آن با پای پیاده بوده است. حتی به شدت مورد اعتماد شیعیان بود. انحراف او تا زمانی که عثمان بن سعید عمری نائب اول امام عصر (علیه السلام) زنده بود، مشخص نبود. بعد از نیابت نائب دوم که محمد بن عثمان باشد، او از قبول این نیابت سر باز زد و استدلالهایی واهی ارائه نمود که من از حضرت حجت چیزی در این باره نشنیدم!
مشکل اصل این بود که او نمی توانست قبول کند که فردی بسیار جوان تر از او که تجربه های درخشان او را هم نداشته، حالا نائب امام باشد و او .... خلاصه کلام اینکه او گرفتار دنیا شده بود.
توقیع و نامه ای از طرف امام عصر (علیه السلام) برای شیعیان در این مورد صادر شد. حضرت در این توقیع شیعیان را از او بر حذر داشت و او را ریاکار نامید.(رجال کشی ص 535 حدیث 1020) بحث انحراف یا عدم انحراف او تا مدتها بین شیعیان مطرح بود. خیلی ها باور نمی کردند که او منحرف شده باشد. تا اینکه پس از مرگش توقیع دیگری صادر شد. حضرت حجت (سلام الله علیه) او را از رحمت خداوند دور خواند و اشاره نمود که او همواره در امر ما دخالت می نمود و از پرداخت دیون ما دوری می جست و جز طبق هوای نفس عمل نمی کرد و ما بر رفتار او صبر کردیم تا آنکه خدا با دعای ما عمرش را تمام ساخت. (رجال کشی ص 535)
دقت در سخنان امام می تواند خیلی از سوالات ذهن ما را نیز پاسخگو باشد.
89/3/7
12:16 ع
به نام خدا.
چند شب پیش داشتم برمیگشتم خونه. موقع نماز مغرب شد. برای شرکت در جماعت، اولین مسجد رو که دیدم، وارد شدم. بعد از نماز عشاء مشغول گفتن تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) شدم که دیدم رسم این مسجد اینه که تکبیر میگن. الله اکبر الله اکبر الله اکبر ، خامنهای رهبر... یه لحظه با خودم فکر کردم که ثواب گفتن تسبیحات حضرت بیشتره یا همراهی با تکبیر مردم. زیاد این تردید طول نکشید که همراه مردم گفتم: مرگ بر ضد ولایت فقیه، مرگ بر آمریکا، ...
88/12/22
8:45 ع
بعد از مدت نسبتا زیادی که تصمیم گرفتم وبلاگ رو بروز کنم،دیدم که نزدیک ایام نوروز و فصل بهار و طبیعتا فرصتی برای دیدن و بوییدن گلهاست. به همین خاطر یه روایت دیگه درباره گل مینویسم.
قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله: مَنْ أَرَادَ أَنْ یَشمَّ رِیحِی فَلْیَشمَّ الْوَرْدَ الْأَحْمَرَ
پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس میخواهد که بوی مرا استشمام کند، گل سرخ (گل محمدی) را ببوید.
مستدرکالوسائل، ج1 ، ص434 ، باب استحباب اختیار الاس و الورد.
88/11/13
11:0 ع
عن مالک الجهنی ناولت ابا عبدالله علیه السلام شیئا من الریاحین فاخذه فشمّه و وضعه علی عینیه ثم قال من تناول ریحانه فشمّها و وضعها علی عینیه قم قال اللهم صل علی محمد و آل محمد لم تقع علی الارض حتی یغفر له. (وسائل الشیعه، ج2، ص 171)
مقداری گل خدمت امام صادق علیه السلام آوردم. پس حضرت آن را گرفت و بویید و بر چشمانش گذاشت و سپس فرمود« هر کس گل را بگیرد و ببوید و بر چشمانش بگذارد و بگوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد»،آن گل را بر زمین نمی گذارد، مگر این که بخشیده می شود.»
88/10/15
9:5 ع
به نام خدا و با سلام به شما دوستان عزیز
امروز همایشی درباره کتابخانههای دیجیتال در یکی از سالنهای همایش کتابخانه ملی برگزار شد. من هم از طرف کتابخانه حضرت معصومه (سلام الله علیها) در آن همایش شرکت کردم. نکاتی رو در اونجا دیدم که بد نیست بخونید. 1. زمان بندی برنامه به گونهای بود که موقع نماز داشتند سخنرانی میکردند و کتابخانه دیجیتال رو تشریح میکردند. من موقع نماز جلسه رو ترک کردم که اول وقت نمازم رو بخونم. وقتی بیرون اومدم دیدم که دو سه روحانی دیگه هم که در جلسه بودند، بیرون اومدن واسه نماز. من تأسف خوردم که چرا زمان بندی برنامه بدون توجه به ساعت نماز تدوین شده بود. البته در لیست برنامهها آورده بودند که ساعت یک و نیم تا دو نیم ناهار و نماز. اما بیست دقیقه قبل از اذان برنامه پذیرایی گذاشته بودند و خیلی راحت میتونستن پذیرایی و نماز رو با هم در نظر بگیرند که نماز اول وقت از دست نره.
2. وضو گرفتیم و به نمازخانه رفتیم. یک مکان خیلی کوچک بود. البته طبقه زیرینش نسبتا وسیع بود. اما نه در حد کتابخانه ملی. تازه اون قسمت، ویژه کارکنان کتابخانه ملی بود و سایر مراجعین نمی تونستن به اونجا برن. بالا جا نبود و عدهای منتظر بودند که بقیه نماز بخونن تا بتونن وارد بشن. اما در طبقه پایین راحت نشسته بودند!. این هم فکر میکنم عدم تدبیر در برنامه ریزی رو نشون می ده.
88/8/22
12:24 ع
به نام خدا و با سلام به دوستان عزیز وبلاگی
ما چند تا بردار هستیم که در قم زندگی می کنیم. با دو سه نفر دیگه هم از اقوام روابط نزدیکی داریم. معمولا هفته ای یکبار برای دیدن همدیگه برنامه ریزی می کنیم و در یک منزل جمع می شیم. چند وقت قبل تصمیم گرفتیم یه مقداری شب نشینی ها رو پربار کنیم. بنابراین بنا شد هر هفته یکی از اعضا، مطلبی رو آماده کنه و در جلسه مطرح کنه. موضوعات هم با همفکری اعضا انتخاب می شه. این مدتی که جلسات به این شکل برگزار شد، هم دیدن و صله رحم بود و هم استفاده از وقت.
با خودم گفتم این مطلب رو به شما هم بگم. شاید این تجربه قابل استفاده برای شما هم باشه.
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.