92/9/28
4:46 ع
متن زیر رو در پایان یک نسخه خطی دیدم که دیدنش جالبه: " تمام شد کتاب شرح شمسیه بسرعت و استعجال لیلا و نهارا با اشتغال بال و اختلال احوال در ظهر روز شنبه پانزدهم ماه رمضان المبارک 1247 بدست اقل سادات و طلبه سید علی اصغر بن مرحوم مغفور سید هاشم طباطبائی زوارئی الاصل که دوازده سال است ساکن قریه کچوئیه میباشم و بهدایت و امامت مردم مشغولم و صاحب چهار نفر اولاد و بسن چهل و پنج داخلم و در این وقت گندم یکمن یک روپیه است و دوماه است آفتاب نشده و دائما برف میبارد و از سرما و گرسنگی مردم نزدیک بهلاکت رسیده اند تا خدا چه خواهد و چه کند"
پس از این متن، با رنگ قرمز که معلوم است بعدا اضافه نموده است آورده:
"و حال سرخی کتاب که پانزدهم شهر شوال است آفتاب شده و اما گندم سه چهار یک یک ریال است و مردم مشغول شوّاخی میباشند و سه روز بنوروز فیروز مانده است تا ...."
92/6/3
11:8 ع
کلی در ایران کلاس آموزش زبان انگلیسی اعم از گرامر و مکالمه و ... رفته بودم و در تمامی آنها تلفظ کلمات را با اکسنت آمریکایی یاد گرفته بودم. اما مردم کشور استرالیا دارای لهجه انگلیسی (برتیش) هستند آن هم از نوع استرالیایی یعنی لهجه محلی هم به آن بیفزایید. چشمتان روز بد نبیند. حدود یک ماه طول کشید تا با این لهجه آشنا شوم. مثلا ما به آب «وادر» می گوییم اما آنها «وُتَ» می گویند. ما به رودخانه «ریور» می گوییم و آنها «ریوَ» می گویند و ...
اما از اینها که بگذریم، یه چیزایی رو با ما مشترک بودن. مثلا سرویس های بهداشتی زنان و مردان از یکدیگر جدا بود.
92/6/3
10:46 ع
شهر ملبورن بزرگ است. هر منطقه اسمی دارد مثلا سنت کیلدا، دندینونگ و ... به مرکز شهر «ملبورن» می گویند و البته گاهی از کلمه «سیتی» هم استفاده می کنند. مرکز شهر بر خلاف مناطق دیگر عمدتا ساختمان های بلند دارد. بلندترین ساختمان شهر ملبورن نیز در عکس دیده می شود. این عکس را از بلندی نماد کشته شدگان استرالیایی گرفتم.
92/6/3
10:33 ع
اینجا ملبورن، فصل پاییز، درخت خرمای به بار نشسته. شما بودین تعجب نمی کردین؟ و انگیزه پیدا نمی کردین که از داخل ماشین، عکس بگیرین؟
92/4/18
2:0 ع
ورزش دو را مادر ورزش ها می گویند. مردم استرالیا اهمیت زیادی به این ورزش می دهند و البته شهرداران!.
در جای جای شهر مسیر دونده ها معلوم است. به گونه ای که در خیابان های مختلف مسیری را مخصوص این ورزش می بینید. اما در بوستان ها و پارک ها جلوه بیشتری دارد و مسیر مخصوص دو را با شن و ماسه ریز می پوشانند.
92/4/15
2:0 ع
با وجود آنکه مساحت شهر ملبورن تقریبا با تهران یکی است اما جمعیت آن فقط چهار میلیون نفر است. بنابراین اکثر خانه ها یک طبقه است. همچنین اکثر خانه ها حفاظ ندارد که نشانگر امنیت مناسب آنجاست. و از آنجا که حریم خصوصی و راحت بودن در حیاط خانه، لازمه اش حفظ حجاب و پوشش مناسب نیست، از این نظر هم احساس بدی به آنها دست نمی دهد. اما مسلمانانی که مسائل شرعی برایشان مهم است، احساس خوبی ندارند.
92/4/14
12:0 ص
سلام علیکم
گفتم که زندگی در کشورهای غیر مسلمان خیلی سخته، اگه بخواهی همه موازین شرعی رو مراعات کنی. یکی از مسلمانانی از قضا تقید شرعی هم داشت و تازه مهاجرت کرده بود به استرالیا و داشت زبان انگلیسی رو آموزش می دید سوال کرد که پس از هر دوره یادگیری زیان، جشنی برگزار می کنند و هم کلاسی ها به یکدیگر تبریک می گن. در این جشن ها خانمها مرا در آغوش گرفته و می بوسند. جه کار کنم؟ اگه اجازه ندهم ناراحت می شوند و اگر اجازه بدهم خلاف شرع مقدس اسلام انجام شده است؟؟
حالا اونهایی که خیلی ادعای مسلمانی دارن بگن در این وضعیت، چند نفرشون مقاومت می کنند. یا اصلا به فکر این سوال شرعی می افتند؟
بنابراین به نظر می رسد مهاجرت به کشورهای غیر اسلامی، برای بسیاری، موجب خسارت است.
92/4/14
12:0 ص
سلام علیکم
یه روز در اتاق کار یک لبنانی کاری داشتم. در ضمن صحبت با ایشان، خانمی لبنانی و کاملا محجبه وارد شد و دست خود را به سمت من دراز کرد. او مسلمان بود. عذرخواهی کردم. ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد و گفت چایی میل دارید یا کافی. بسیاری از مهاجرین به کشورهای غیر اسلامی با این مشکل مواجه هستند و در اکثر مواقع هم تاب مقاومت ندارند. البته دست دادن به نامحرم از باب نمونه است. چون ممکن است کسی بگوید حاجاقا چرا جای دوری می ری. همین جا در ایران خودمان، برخی به نامحرمان دست می دهند. منظورم اینه که آداب اسلامی را فراموش می کنند و نسبت به آن کم اهمیت یا بی اهمیت می شوند.
لذا زندگی شرعی در این گونه کشورها بسی سخت است.
92/4/14
12:0 ص
پیدا کردن چلوکباب ایرانی در شهری که انواع غذاهای چینی و غربی و ... سرو می شود، برای یک ایرانی لذتی مضاعف دارد. از آنجا که میل به انواع غذا و مزه ها، اکتسابی است و بستگی به سابقه غذایی هر فرد دارد، ما ایرانیها معمولا از غذاهای مرسوم در استرالیا خوشمان نمی آید.
92/4/9
9:59 ع
سلام به همه دوستان عزیز
مدت زیادی است که نتونستم وبلاگ رو به روز کنم و این مشکل جاری خیلی از وبلاگ هاست متأسفانه. اما از قدیم گفتن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. بنابراین می شه جبران کرد ایشاالله.
مدتی که در شهر Gold coast مستقر بودم مکان های فرهنگی مختلفی رو بازدید کردم از جمله کتابخانه آنجا را. از کتابدار مستقر در آنجا درخواست ملاقات با مدیر کتابخانه را نمودم . هماهنگی ها انجام شد. وارد اتاق مدیر کتابخانه که شدم با خانمی میانسال مواجه شدم که با اخلاق بسیار خوب استقبال کرد و مطابق با آداب و رسوم خودشان دست خود را به سمت من دراز کرد. در کشورهایی که مثل استرالیا، مهاجرپذیرند، آداب و رسوم مختلف و متنوعی وجود دارد و تقریبا همه با این آداب و عقاید آشنا هستند. بنابراین مودبانه عذرخواهی کردم که در دین من این کار ممنوع است.
اگر چه مردم استرالیا با ادیان و مکتب های فکری گوناگونی آشنا هستند اما فضای فرهنگی غالب آنجا، بسیاری را وادار می کند از ابراز آن خودداری کنند. همین مسأله باعث شد که آن خانم با حفظ احترام، بگوید: من به عقاید شما احترام می گذارند اما بسیاری از مسلمانان، این کار را انجام می دهند.
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.