86/4/25
12:58 ص
« چه به روز قریش آمده است؟ بزرگی از قریش با دو غلام سیاهش کارگری کند تا بتواند دو درهم بیشتر گوشه جیبش را پر سازد؟ چرا یقه سفید آقائی اش را با عرق کارگری چرکین کرده است؟» این ها را قوای وهم روی صفحه خیال محمد پسر مُنکَدِر می نوشت. "وهم" با همین نوشته ها طنابی چند لایه ساخته بود و دور گردن اراده اش انداخته بود و او را به سمت آن مرد و دو غلامش می کشاند. گام هایش را تند بر می داشت و با خودش می گفت :« حب مال دنیا فرق سیاه و سفید را از ذهنش زدوده و مفهوم غلام و سید را یکی کرده است. صدای خوش درهم و دینار، گرمای داغ تابستان را برایش گوارا ساخته. باید به او بگویم دنیا عجوزه ای است که به عقد هیچ مردی در نمی آید ». به آن مرد و دو غلامش رسید. آفتاب با شلاق گرما عرق ها را وامی داشت تا روی صورت مرد بدوند. "ابن منکدر" سلام کرد و بعد از اینکه پاسخش را شنید به مرد گفت :« خدا کار تو را اصلاح کند تو بزرگی از بزرگان قریش هستی و شایسته نیست در این گرما به جمع کردن مال دنیا بپردازی. اگر در همین حال مرگ تو در رسد چگونه خواهی بود؟ » مرد با دستمال عرق ها را از دویدن باز داشت و آرام و شمرده پاسخ داد: « سوگند به خدا اگر در همین حال مرگ من فرا رسد هیچ بیمی ندارم زیرا یقین دارم مشغول به طاعتی از طاعات خدایم. برای اینکه خود را به منت تو و سایر مردم نیازمند نسازختم و نان از دست خویش می خورم و منت از فرومایگان نمی کشم».
پاسخ حکیمانه مرد عقلش را از اسارت "وهم" آزاد کرد و بند دست هایش را گشود. گفت :« خدا ترا رحمت کند. نظر من آن بود ترا نصیحت کنم اما تو مرا پند دادی» از مرد دور شد و با خود گفت: تا کنون تردید داشتم که محمد باقر(ع) همانند پدرش دارای فضل وکمال باشد اما.... (1)
(1) الارشاد، شیخ مفید، مترجم: محمدباقر ساعدی خراسانی، انتشارات اسلامیه، 1376ش. ص 511 و 512.
نقل از : هفته نامه اینترنتی پیام کوثر؛ مطالب دیگه ای هم بود راجع به میلاد آقا، میلاد امام باقر و شهادت امام هادی(ع) دوستان اگه دوست دارن سری بزنن.
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.