85/9/2
6:0 ص
پیچکی عاشق در آغوش درختی بی نهایت بود.
جواب دوستم بود.
وقتی گفت: «گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی»
عباس احمدی
85/9/1
6:0 ص
پوست شهوت را از کره وجودم کندم ، آتشفشان های اراده ام فوران کردند.
عباس احمدی
85/8/28
6:0 ص
کتاب وجودم را ، دلم ورق زد ،سرانگشت قلبم پر از نادانی شد.
عباس احمدی
85/8/26
1:38 ع
شهادت امام صادق (که جانم فدایش باد) تسلیت عرض می کنم.
قفل هر قلبی را که کلید ریا انداختم، باز نشد.
گفتند : کلید سازی صداقت خوب کلیدهایی می سازد.
نویسنده: عباس احمدی
85/8/24
11:17 ع
به نام خدا و با سلام و با عرض معذرت از اینکه یه مدتی هست کم می یام
سید اشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال فعالیت های سیاسی و اجتماعی بارزی داشت. و قطعا به همین دلیل بود که با اتهام دیوانگی از صحنه سیاسی کشور دورش کردند.
او در مشروطه نقش مهمی ایفا کرد. حمایت و انتقاد به انحرافاتی که در این مسیر انجام می شد در قالب اشعار زیبا ، برای مخالفان قابل تحمل نبود.
در اشعارش همیشه از فقرا یاد میکرد. اهل سازش با متخلفین نبود. از هیچ کس واهمه ای نداشت. شاید به این خاطر بود که خودش زجرکشیده و فقر دیده بود. او بسیار ساده زندگی میکرد.
نمونه دیگری از اشعارش را در زیر می خوانید که روح خواننده را آزرده می سازد. راستی از این دست افراد در جامعه ما نیستند؟؟
اغنیا مرغ و مسما می خورند
با غذا کنیاک و شامپا می خورند
منزل ما جمله سرما می خورند
خانه ما بدتر است از گردنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
می خورد هر شب جناب مستطاب
ماهی و قرقاول و جوجه کباب
ما برای نان جو در انقلاب
وای اگر ممتد شود این دامنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
تخم مرغ و روغن و چوب سفید
با پیاز و نان گر امشب می رسید
می نمودم اشکنه امشب ترید
حیف ممکن نیست پول اشکنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
گر رویم اندر سرای اغنیا
از برای لقمه نانی بی ریا
قاپچی گوید که گم شو بی حیا
می درد ما را چو شیر ارژنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
شاباجی وقتی رسید از گرد راه
با ذغال و خاکه و حال تباه
یک نگاهی کرد با افغان و آه
دید یخ کرده ز سرما مؤمنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
بدیهی است که این سبک اشعار مربوط به عصر این روحانی بوده و زبان عامیانه و جذاب آن عصر را تعریف می کند.
85/8/15
11:46 ع
به نام خدا.
خاطرات تبلیغ رو ادامه می دم . اما نقدا این رو داشته باشین:
او را به تیمارستان شهر نو بردند که در آن زمان دارالمجانین می گفتند. اطاقی در حیاط عقب تیمارستان به او اختصاص دادند. بارها در آن جا به دیدن و دلجویی و پرسش و پرستاری او رفتم. من نفهمیدم چه نشانه جنون در این مرد بزرگ بود!؟ همان بود که همیشه بود . مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست.
خبر مرگ او را هم به کسی ندادند . آیا راستی مرد؟؟
سید اشرف الدین گیلانی ملقب به نسیم شمال. روحانی روشنفکر و پر دغدغه ای که با زبان شعر به مبارزه بی امان با ظلم و بیداد برخاسته بود.
روزنامه نسیم شمال آغاز فعالیت های فرهنگی و سیاسی این مرد بزرگ به شمار می آید. این روزنامه به زبان شعری ساده و روان و شیرین ارائه می شد و همه صفحات آن را خود سید می نوشت.
این روزنامه بیشتر در تهران به فروش می رسید و به شهرستانها نمی رسید مگر به عنوان بهترین هدیه ادبی به شهر دیگری برده می شد و همه سعی میکردند از روی آن بنویسند و یا اشعارش را حفظ کنند.
او مشکلات و معضلات اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی عصر خود را به زبان شعر بیان می کرد و با این زبان گویا به بانیان این معضلات طعنه می زد. (در آینده مطالب بیشتری درباره این مرد الهی خواهم نوشت)
دز زمانی که خیلی از مذهبی ها با درس خواندن دختران مخالف بودند این سید روشن ضمیر چنین می گوید: (بخشی از شعر)
یک چادری از عفت و ناموس به سر کن
وآنگاه برو مدرسه تحصیل هنر کن
خود را ز کمالات هنر نور بصرکن
چون دختر بی علم به نزد همه خوار است
ای دختر من درس بخوان فصل بهار است
ای دختر من تا رمقی در بندت هست
از مشق و کتاب و طلب علم مکش دست
وقتی که گل معرف از لوح دلت رست
آن وقت طلای تو به تکمیل عیار است
ای دختر من درس بخوان فصل بهار است
...........
با علم اگر دست بر آغوش بر آری
دیگر به زبان نام ز معشوقه نیاری
خوبان جهان را به نظر هیچ شماری
علم است که سرمایه هر نقش و نگار است
ای دختر من درس بخوان فصل بهار است.
ادامه دارد......
85/8/15
1:6 ص
به نام خدا و با سلام
تا همین چند سال قبل ارتباط شیعیان با اهل سنت ، خیلی زیاد بود. با هم ازدواج می کردند . روابطشون خیلی زیاد بود. اما چند سالی هست که وضعیت یه کم تغییر کرده. در منطقه سیستان و بلوچستان ؛ کنگان و جنوب کشور؛ شمال کشور و غرب (کردستان) حرکتی شروع شده به نام خروج.
تعدادی از جوانان هر منطقه در قالب یک طرح سه ماهه به سراوان رفته و گاهی به پاکستان. در طول مدت مذکور به تحصیل اشتغال پیدا میکنند. در منطقه سیستان ، اهل سنت به این افراد ملا می گفتند. اگر این دوره به شش ماه می رسید عنوان امیر را استعمال میکردند.
پس از به اجرا درآمدن این طرح، دوری کردن اهل سنت از شیعیان رنگ بیشتری به خود گرفت.
ناگفته نماند که حضور غیر قانونی افغانی ها در آن منطقه در این دوری تاثیر ویژه ای داشت.
تلاش ما در منطقه بر محور نزدیک کردن اهل سنت و شیعیان و تاکید بر مشترکات 80 درصدی شیعیان با اهل سنت بود.
85/8/11
11:29 ع
به نام خدا و با سلام
خاطرات تبلیغ در زابل (1)
ساعت 9بود که از قم راه افتادیم. خودمون رو برای 25 ساعت مسافرت آماده کردیم. زابل که رسیدیم طلبه ها به مناطق مختلف اعزام شدند. خستگی و کوفتگی راه بیداد می کرد. من و دو نفر از دوستان به «دوست محمد» رفتیم.
«دوست محمد» شهر مرزی ایران و افغانستان هستش . 60 درصد اهل سنت . 40 درصد شیعه. دو نفر از دوستان که با من بودند به شهر رفتند برای اینکه در مدارس فعالیت کنند. و من در روستایی نزدیک شهر به نام «خمّر» مستقر شدم. مدرسه راهنمایی داشت و حدود 100 خانوار شیعه.
اهل سنتی که در آنجا بودند اکثرا از افغانستان بوده و شناسنامه نداشتند. تعدادی هم به اصطلاح زرنگی کرده بودند و شناسنامه جعلی درست کرده بودند.
بعضی ایرانی ها هم که وفات میکردند، ورثه شناسنامه اش رو می فروختند و بیچاره رو بدون ثبت دفن می کردند. بدین ترتیب عده ای از برادران اهل سنت افغانی ایرانی می شدند؟!
85/8/6
11:49 ع
به نام خدا و با سلام به دوستان عزیز:
ضمن آرزوی قبولی عبادات شما، بعد از یکماه دوری از وبلاگ ، اولین مطلب خودم رو با یک شعر واقعا خوندنی از اخوان ثالت شروع می کنم. اگه خدا توفیقی بده خاطرات تبلیغ رو هم خواهم نوشت.
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ!
های ! نپریشی صفای زلفکم را ، دست!
و آبرویم را نریزی، دل!
_ ای نخورده مست _
لحظه دیدار نزدیک است.
مخلص شما: (مهدی احمدی) ؛ نظر یادتون نره!
85/7/29
3:0 ع
امام سجاد(ع) ماه مبارک رمضان را عید اولیاء الله مىداند. در صحیفه سجادیه دعایى است به نام دعاى وداع ماه مبارک رمضان که امام علیه السلام ابتدا نعمتهای الهی را می شمارد سپس این ماه مبارک را به عنوان بهترین بخشش خداوند و ماه منفعت و ماه حسابرسى یاد می کند و با او همچون یاری عزیز سخن دل می گوید و می فرماید:
ما خیلى دوست داشته و داریم، اما هیچ دوستى به عظمت این ماه نبود. یک ماهى که نه هیچ روزى مثل روزهاى او بود و نه هیچ شبى مثل شبهاى او.
«ثم قد فارقنا عند تمام وقته و انقطاع مدته و وفاء عدده و نحن مودعوه» این ماه بعد از آنکه پایانش فرا رسید، از ما مفارقت و هجرت کرد و ما را تنها گذاشت و ما الان این ماه را وداع مىکنیم.
«وداع من عز فراقه علینا و غمنا»،
چه وداعى؟ وداع تشریفاتى؟ نه، وداع با یک دوست عزیزى که مفارقتش براى ما توانفرساست. آنکه اهل معنا بود خیرش در این ماه بیشتر شد; آنکه گرفتار گناه بود گناهش در این ماه کمتر شد. فرمود: ما کسى را وداع مىکنیم که رفتنش براى ما عظیم و سخت است و ما را غمگین کرد; این ماهى بود که شب و روزش رحمتبود.
پروردگارا، هجران ماه مبارک را که مصیبت ماست جبران فرما و براى ما در روز عید فطر برکت مقرر نما...
گرفته شده از صحیفه سجّادیّه : دعای 45
ای ماه عزیز چه صفائی داشتیم در لحظه های خوشت چه خوش غرق رحمت بیکرانت شدیم و چه زود ما را ترک می کنی
خدایا همانگونه که در این ماه ما را غرق رحمتت نمودی در ماههای دیگر نیز رحمتت را از ما دریغ مدار.
آمین یا رب العالمین
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.