85/6/4
10:22 ع
به نام خدا و با سلام.
گفتگویی خودمانی با خدا: (نویسنده: برادر عزیزم، عباس احمدی)
ای خدا! دیر گاهی است قلبم در پس پرده های اعمالم پنهان است . دستانم در غل و زنجیر هوس بسته شده . چگونه پرده ها را کنار بزنم؟
ای مهربان! چشمانم در این انبوه مه آلود گناه نمی بیند. طیّاره ی روحم، مه شکن ندارد .
ای روح وریحانم ! ریحان باغچه خانه ام خشکیده ، آب ندارم، اشکم ده . ریحانه، دخترکوچک همسایه از من هراس دارد . صابون و سفید کننده بی فایده است ، سیمای نورانی و الهی ام ده .
ای همنشین همیشگی ام! بلیط همایشِ همیشه با تو بودن را گم کردم . هیولای خیال، حواسم را خورده، چگونه بلیطم را پیدا کنم ؟
ای خدا! تابلو مهربانیت اتوبان رسیدن به تو را بعد از سال ها سرگردانی نشانم داده . اما نمی دانم چرا پایم به پدال گاز نمی رسد ؟
ای همدمم! حساب گنج رنجم خالی است . بیل و کلنگ تقوا ندارم .
ای خدا! کاسه ی شله زرد رمضان نزدیک است . چه خواهم کرد که شعله ی قلبم خاموش است ؟
ای بی همانند! حاصل کشت مزرعه ی عمرم آماده برداشت است . کومبایل را صدا می زنم. اما می خندد و می گوید :"علف کاشته ای؟"
ای مرهم زخم هایم! قیامت را به یاد می آورم، ندایی می گوید :" کجایند اهل رجب ؟" حتما چند نفری می گویند :" ماییم "ومن پشت افراد دیگر خودم را پنهان می سازم .
ای مهربان! دیرگاهی است روح بیمارم را می خواهم در بیمارستان شفا بستری کنم. اما راهم نمی دهند. می گویند :" تاریخ اعتبار بیمه اباالفضلت گذشته " .
ای همیشه با من! شبی که دلتنگی ام زیاد شده بود، داد زدم :"ای خدا! من با توام پس تو کجایی ؟ " ندایت را شنیدم :"ای بنده! من با توام ، تو کجایی؟" (هو معکم اینما کنتم ؟ )
ای میزبان رمضانم! وقت ضیافت ، همه ی میهمانان را می بینم اما تو را نمی یابم . می گویم :" ای خدا ! این چه رسم میزبانی و میهمان داری است؟" ندایی آهسته در گوشم نجوا می کند :" میهمانی در قلب تو و میزبان در قلب تو است ، چشمان قلبت را بگشا."
به نام خدا. طلبه ام. چندین ساله که کارهای پژوهشی انجام می دم. دو کتاب درباره شیخ محمد عبده و شیخ محمدجواد مغنیه و کتاب مأخذشناسی پیشگیری از جرم، چهل حدیث گلهای آفرینش و حدود 30 مقاله نتیجه فعالیتهای پژوهشی ام می باشد.